به دلیل فیلتر شدن وبلاگ مردان برای برابری در بخش های کثیری از کشور از این پس مردان برای برابری را می توانید در آدرس زیر بخوانید
تغییر آدرس
نوامبر 25, 2008عشا مومني تا دو روز آينده آزاد ميشود
نوامبر 11, 2008به گزارش تغییر برای برابری : خبرگزاري دانشجويان ايران ایسنا امروز به نقل از معاون امنیت دادسرای عمومی و انقلاب تهران اعلام کرد به محض توديع وثيقهي صادره براي عشا مومني، وي طي يكي دو روز آينده آزاد ميشود.
حداد در گفتوگو با خبرنگار حقوقي ايسنا، با بيان اينكه عنوان اتهامي عشا مومني، تبليغ عليه نظام است، خاطرنشان كرد: با توجه به اتمام تحقيقات مقدماتي از عشا مومني، وي با توديع وثيقهي صادره، طي يكي دو روز آينده آزاد خواهد شد.
عشا مومنی که دانشجوی رشته کارشناسی ارشد ارتباطات و هنر در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا نورتریج است 2 ماه پیش برای دیدار با خانواده و انجام کار دانشجویی اش به ایران باز گشته بود. در طول این مدت نیز به منظور انجام پایان نامه خود درباره جنبش زنان ایران، یک مجموعه مصاحبه و فیلمبرداری از فعالان کمپین یک میلیون امضا در تهران انجام داده بود.
عشا مومنی که از داوطلبان کمپین کالیفرنیاست روز چهارشنبه 24 مهر در بزرگراه مدرس توسط پلیس نامحسوس بزرگراه بازداشت شد. بازداشت عشا با شیوه غیرمتعارف و غیر قانونی صورت گرفت. ماموران اتوموبیل او را به بهانه ی سبقت غیرمجاز متوقف کرده و ساعاتی بعد در حالی که حکم بازداشت و ورود به منزل وی را به همراه داشتند با تفتیش خانه ی عشا کامپیوتر و فیلم های ضبط شده برای پروژه ی دانشجویی او را توقیف و وی را به بند 209 زندان اوین منتقل کردند. گفتنی است وی در این مدت از حق ملاقات با وکیل و خانواده ی خود محروم بوده است.
عشا مومنی بازداشت شد
اکتبر 21, 2008به گزارش تغییر برای برابری : عشا مومنی عکاس، دانشجو، فعال جنبش زنان و از داوطلبان کمپین در کالیفرنیاست. او روز چهارشنبه 24 مهر در بزرگراه مدرس توسط پلیس نامحسوس بزرگراه بازداشت شد. بازداشت عشا با شیوه غیرمتعارف و غیر قانونی صورت گرفته است. اتومبیل او را به دلیل سبقت غیرمجاز متوقف می کنند سپس او را بازداشت و به بند 209 زندان اوین، منتقل می کنند
پیش از انتقال او به اوبن، ماموران وارد خانه آنها می شوند. آنها هم حکم جلب و هم حکم بازرسی منزل آنها را داشتند و ضمن بازرسی خانه، کامپیوتر و فیلم های ضبط شده برای پروژه دانشجویی او را با خود به زندان اوین منتقل می کنند
در حالی که دوستان و همراهان عشا بر اطلاع رسانی در مورد بازداشت وی تاکید داشتند اما به خواست خانواده او چند روزی در مورد انتشار خبر اقدامی نکردند. ماموران به خانواده عشا قول مساعد و آزادی عشا را در صورت عدم انتشار خبر داده بودند
اما امروز یکشنبه 28 مهر با گذشت 5 روز از بازداشت عشا، پدرو مادر وی برای پی گیری وضعیت دخترشان به دادگاه انقلاب مراجعه کردند. به آن ها گفته شده است که دیگر به دادگاه مراجعه نکنند و دادگاه تا پایان بازپرسی پاسخی به سئوالات خانواده نمی دهد. در مراجعه خانواده عشا به دادگاه انقلاب به گفته پدراو در برگه رایانه ای که آنها از دادگاه دریافت کرده بودند تاریخ بازداشت عشا 27 مهر قید شده بود در حالی که او را روز 24 مهر بازداشت کرده بودند
عشا مومنی که دانشجوی رشته کارشناسی ارشد ارتباطات و هنر در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا نورتریج است 2 ماه پیش برای دیدار با خانواده و انجام کار دانشجویی اش به ایران باز گشته بود. در طول این مدت نیز به منظور انجام پایان نامه خود درباره جنبش زنان ایران، یک مجموعه مصاحبه و فیلمبرداری از فعالان کمپین یک میلیون امضا در تهران انجام داده بود
فعالان حقوق زنان نسبت به شیوه بازداشت، برخورد غیرمسئولانه با خانواده نگران مومنی و بازداشت بی دلیل عشا اعتراض دارند
در كوشش برای آزادی ديگری است كه آزادیِ من تحقق مييابد
اکتبر 14, 2008بابک احمدی در مصاحبه با وبلاگ مردان برای برابری
در كوشش برای آزادی ديگری است كه آزادیِ من تحقق مييابد
پرسش 1. همانطور كه ميدانيد امير يعقوبعلي نخستين پسري است كه در پيفعاليت كمپين براياش حكم صادر شده است. فكر ميكنيد كه چرا حاكميتچنين برخوردهاي شديدي با فعالين اجتماعي و مدني در پيش گرفته است؟
حاكميت چنين ميپندارد كه با خشونت ميتواند راه مبارزهاي مدني رامسدود كند كه در ذات خود بيان تحولاتي به تاخيرافتاده است، و هدفآن رعايت حقوق بشر و دستيابي به برابري كامل اجتماعي، حقوقي،سياسي و اقتصادي زنان و مردان در زندگي اجتماعي است.
پرسش 2. تاثير چنين احكامي بر ادامه روند فعاليت مردان در جنبش زنان چيست؟
تجربه نشان داده كه چنين احكام سختگيرانه و ناعادلانهاي مسير اصلي وكلي انواع مبارزه براي برابري اجتماعي (و به طور خاص مسير مبارزهيزنان و مردان ايران براي دستيابي به برابري حقوقي و اجتماعيشان) راتغيير نميدهد. عقل هم حكم ميكند كه در اين دوران تاريخي با توجه بهپيشرفت چشمگير حقوق دمكراتيك در بسياري از كشورهاي جهان (حتاكشورهاي از نظر اقتصادي عقبمانده) و آگاهي انبوه مردمان ازحقوقشان، با توجه به رشد رسانهها و ابزار ارتباطي در گسترهاي جهانيو درنتيجه افزايش همبستگي بينالمللي، با درخواستهاي بر حق زنانو مردان برابريطلب چنين سختگيرانه و خشن برخورد نشود. در شرايطامروزي جهان هيچ نظام سياسياي نميتواند خشونت پيشه كند و درفاصلهاي از نظر تاريخي نه چندان طولاني تاوان آن را پس ندهد. حاكميتيكه نخواهد مشروعيت سياسي و اخلاقي خود را به خطر اندازد خود بايدخواستار شنيدن سخن ناقدان باشد، راه را بر مكالمه با نهادهاي مدني درباب قوانين بگشايد، از بحث دربارهي نابسامانيهاي اجتماعي استقبالكند، و به سهم خود با پرهيز از روشهاي خشن مسير دستيابي به تفاهم وصلح ملي را هموار كند. جامعهي ما در شرايطي دشوار و بحراني به سرميبرد. راه برونشد از اين بحران و از دشواريها تفاهم و گفتگوي استواربه حقوق برابر طرفين است. هر نيرويي (از جمله قدرت حكومتي) كهخشونت پيشه كند از نظر اخلاقي بازي را باخته است. در عمل دولت كهبايد پاسدار امنيت شهروندان و فراهمآورندهي زمينه و امكانات رفاه وسعادت آنان باشد، نميتواند در برابر خواست جمعي از شهروندان چنينخشن و غيرمسوول رفتار كند. نميتواند بيان صادقانهي خواستياجتماعي را با نيّت براندازي نظام يكي بداند. نميتواند هر صداي منتقد ومعترضي را خاموش كند.
پرسش 3. پسران برابريخواهي چون امير يعقوبعلي چه نقشي در جنبشزنان دارند؟
من به وجود و پيشرفت جنبش مستقل زنان باور دارم. پيشتر هم گفتهام كه«رهايي زنان فقط ميتواند نتيجه و دستاورد فعاليتهاي خود آنان باشد».اما اين را نبايد به معناي حكم به عدم ضرورت شركت مردان در اينجنبش دانست. جنبش مستقل زنان يعني اين كه خود زنان با درايت وبصيرت زنانهي خود گردانندگان سازمانهاي خود هستند، خود زناننيروهاي مديريت در جنبش خود را برميگزينند، خود زنان راههايمبارزه را مييابند و طرح ميكنند. زنان هستند كه از نابرابري به طور واقعي و در عمل رنج ميكشند و آزار ميبينند. آنان هستند كه پس ازدههها شركت فعال در زندگي توليدي، خدماتي و اجتماعي و ايفاي نقشعظيمي در جنبشهاي اجتماعي، خاصه در انقلاب، ميتوانند و بايد راه وشيوههاي پيكار خود را براي گسترش برابري، عدالت و افزايش حقوقدمكراتيكشان در پيش گيرند. مرداني كه به درستيِ منطقي و عملي اينمسير مبارزاتي باور دارند و با هدف اصلي آن يعني تامين برابري زن و مردموافقاند، البته كه با جنبش زنان همراه ميشوند و توان و امكانات خود رادر اختيار آن قرار ميدهند.
پرسش 4. جنبش زنان چه دستاوردهايي براي پسراني چون امير يعقوبعليميتواند داشته باشد؟
تا زماني كه نيمي از جمعيت جامعهي ما از حقوق حقهي خود برخوردارنشدهاند كسي در اين جامعه به معناي واقعي كلمه (چنان كه در شان انساناست) آزاد نخواهد بود. حتا مرداني كه به ظاهر از اين نابرابري سودميبرند و زنان را در خانهي خود به اسارت ميگيرند و با خشونت آنان رااز حقوق راستينشان بيبهره ميكنند در واقع از اين وضعيت زيان ميكنند اما از اين نكته بيخبرند. زندگي با زناني كه شهرونداني آزاد و شجاعاند،به كار و خدمت در جامعه ميپردازند، از حقوق خود باخبرند و از آنهاپاسداري ميكنند، خوشبختي بزرگتري است تا زندگي با اسيران در بند.زنان آزادي كه نگران آيندهشان نباشند، زناني به اين معنا مستقل كه رويپاي خود ايستادهاند و كار ميكنند، ميتوانند خانوادههايي خوشبختتر وسالمتر را اداره كنند، فرزنداني آزاد و آزاده به بار آورند، و در تعاليجامعه و واحدهاي آن از جمله خانواده نقش بزرگي يابند.
مرداني چون دوست جوان ما يعقوبعلي اين را دانستهاند كه در جريانهمراهي با جنبش آزاديخواهانه و برابري طلبانهي زنان، ميتوان از شرّازخودبيگانگي خلاص شد. در كوشش براي آزادي ديگري است كهآزادي خود من تحقق مييابد. ماركس گفته بود كه ماهيت انسان همانمناسبات انساني است. من با انسانيتر كردن مناسبات اجتماعي، خود رابه عنوان آدمي آزاد طرح مياندازم.
پرسش 5. شما هميشه در صحبتهايتان گفتهايد كه فمينيسم تنها «ايسم»اياست كه هنوز بدون ترديد قابل دفاع است. لطفاً در اين مورد بيشتر توضيح بدهيد.
به نظر من پسوند ايسم در لفظ فمينيسم بر يك ايدئولوژي يا جهانبينيمشخص سياسي يا اجتماعي دلالت ندارد. در حالي كه در بيشتر مواردديگر چنين دلالتي مييابد. براي مثال، ما از واژهاي چون «ماركسيسم»قالب اصلي ايدئولوژي يا جهانبينياي را به ذهن ميآوريم، چارچوبيكلي را مجسم ميكنيم كه انواع دستگاههاي عقيدتي و باورهايي كه خود رابه هر شكل و به هر دليل ماركسيست ميخوانند در آن جاي ميگيرند.سرانجام با تمام تفاوتهايي كه نظريهپرداز و فيلسوف بزرگي چون آنتونيوگرامشي با آدم كمسواد و متعصبي چون مائو تسهدون داشت ميتوانيمانديشههاي هر دوي آنان را در فصلي با عنوان ماركسيسم در كتابي موردبحث قرار دهيم و كسي در اين مورد به ما ايراد نميگيرد. لفظ فمينيسمچنين چارچوب يا محدودهاي را به ذهن نميآورد. عقايد و اعمال افراد ياگروههايي كه كردار اجتماعيشان با واژهي فمينيسم مشخص و تعريفميشود چندان فراوان و متنوعاند و گاه چنان با هم متضاد هستند كهدشوار بتوان از فمينيسم تصور يك بنياد يا حتا چارچوب ايدئولوژيكواحد يا مشترك را به ذهن آورد. ميان مردي كه براي برابري كامل حقوقي،اجتماعي، اقتصادي و سياسي زنان و مردان فعاليت ميكند و او رافمينيست ميخوانند با زني كه ريشهي اصلي هر گونه شر اجتماعي راجنس مرد ميداند و او را هم فمينيست مينامند، تفاوت چندان زياد استكه ما ديگر نميتوانيم از شنيدن واژهي فمينيسم چارچوبي مشترك برايتبيين كردار اجتماعي آنان متصور شويم. به عبارت بهتر فمينيسم يكايدئولوژي نيست، و افرادي با پيشزمينهها و عقايد و اعمال مختلف را برپايهي پيشنهادههاي مشترك فلسفي و اجتماعي گرد هم نميآورد.
به نظر من «فمينيسم» شبيه «دمكراتيسم» است. شما با شنيدن لفظ«دمكراتيسم» به ياد يك چارچوب فكري، عقيدتي و ايدئولوژيك خاصنميافتيد بلكه بيشتر روشي را به ياد ميآوريد كه بر مبناي پذيرشضرورت برابري حقوقي يا برابري صوري انسانها (و شايد راهگشاييبراي گسترش امكانات برابري اجتماعي آنها) نوعي از كردار اجتماعي يامبارزهي اجتماعي را مشخص ميكند. وقتي كسي ميگويد كه دمكراتاست هنوز مشخص نيست كه بر كدام مبنا و با تكيه به كدام دستگاه ياچارچوب فكري و ايدئولوژيك يك دمكرات است، معلوم نيست كهليبرال است يا سوسيال دمكرات است يا… به همين شكل با شنيدنفمينيسم آن روش مبارزاتي كه به برابري راستين زن و مرد در زندگياجتماعي منجر شود (يا مشروعيت خود را از آن اخذ كند) به ذهن ميآيدو نه چيزي ديگر.
منظور خود من وقتي ميگويم كه فمينيست هستم اين است: مرديهستم كه به لزوم برابري كامل زن و مرد در زندگي اجتماعيشان، يعني بهضرورت مساوات حقوقي و برابري شرايط و امكانات زندگي آنها اعتقاددارم. فكر ميكنم كه هرگاه در جامعهاي زنان به هر دليل از برخي از حقوقخود محروم شوند آن جامعه يك جامعهي آزاد و دمكراتيك نيست. بهعنوان يك فعال حقوق بشر فكر ميكنم كه زندگي در جامعهاي كه در آندختران را بتوان در سن 13 سالگي شوهر داد، يا در آن زنان برايمسافرت بايد از مردان اجازه بگيرند، يا حق آنان از بسياري از حقوقمادي نصف مردان باشد، يا… اسباب سرشكستگي است. فكر ميكنمجامعهاي كه در آن زنان در خانه مورد تهاجم قرار بگيرند، كتك بخورند وتمكين كنند مايهي شرم است. براي همين وظيفهي خود ميدانم كه برايتغيير قوانيني كه آنها را نابخردانه و ظالمانه ميدانم مبارزه كنم. مبارزهايكه در عينحال از هرگونه خشونت دور باشد و بكوشد تا با رعايت موازينقانوني و امكانات موجود (هر چه هم محدود و اندك) لزوم دگرگونيقوانين نادرست را نشان دهد و راه را براي آن دگرگوني بگشايد. چنينمبارزهاي به گسترش فرهنگ و توسعهي گفتمان آزاديخواهي نيز ياريميرساند و حقوق زنان را به ساير تكاليف دمكراتيك گره ميزند.
مهدي مجتهدي
حکم صادر شده برای امیریعقوبعلی خلاف قانون است
سپتامبر 29, 2008نسرین ستوده، یکی از وکلای امیر یعقوبعلی در گفت و گو با وبلاگ کمیته ی پسران کمپین : «حکم صادر شده برای امیریعقوبعلی خلاف قانون است».
اگر ممکن است در مورد حکم صادر شده برای امیر یعقوبعلی توضیح مختصری بدهید.
شعبه ی 15 دادگاه انقلاب اسلامی حکم به یک سال محکومیت آقای امیر یعقوبعلی داده بودند که بنده و دیگر وکلای ایشان، خانم شیرین عبادی و خانم علیکرمی به این حکم اعتراض کردیم. پرونده به شعبه ی 54 دادگاه انقلاب رفت. شعبه ی 54 با این استدلال که رأی دادگاه اول صحیح است آن را قابل نقض ندانست و ضمن تأکید مجدد بر آن حکم، اجرای آن را به مدت 4 سال به حالت تعلیق درآورد. این به آن مفهوم است که اگر ایشان در 4 سال آینده عیناً همین جرم را مجدداً مرتکب شود و به موجب حکم قطعی مجدداً محکوم به زندان شود، حکم قبلی به انضمام حکم جدید اجرا خواهد شد.
اما شعبه ی 54 دادگاه تجدید نظر یک حکم اضافی هم صادر کرده و آن این است که آقای یعقوبعلی میبایست هر 4 ماه یکبار خود را به اداره ی اطلاعات محل معرفی نماید که اساساً در حکم اولیه چنین الزامی وجود نداشته و دادگاه تجدید نظر این حکم را اضافه کرده است.
آیا دادگاه تجدید نظر حق تشدید حکم را دارد؟
چنان چه شاکی پرونده به حکم صادره اعتراض نکرده باشد دادگاه نمی تواند به تشدید مجازات اقدام کند. در این پرونده فقط وکلای ایشان به حکم صادره اعتراض کرده اند و اعتراض آن ها از این بابت بوده که اساساً آقای امیر یعقوبعلی جرمی مرتکب نشده است و مستحق مجازات نیست.
پس با توجه به عدم اعتراض شاکی، حکم دادگاه تجدید نظر خلاف قانون است؟
بله. این حکم در مغایرت با قانون قرار دارد.
شمشير دموکلس بالاي سر فعالان مدني
سپتامبر 18, 2008
در گيرو دار خبرهاي تصويب يا عدم تصويب لايحه حمايت از خانواده، اخبار ديگر مرتبط با جنبش زنان از ديده پنهان ماند. يکي از اين خبرها مربوط بود به تاييد حکم محکوميت امير يعقوبعلي، فعال کمپين يک ميليون امضا، به چهار سال زندان تعليقي بود.
طبق اين حکم که همزمان با دومين سالگرد کمپين يک ميليون امضا براي اين فعال کميته پسران کمپين صادر شد، حکم يک سال حبس تعزيري وي به چهار سال حبس تعليقي تغيير يافت.
امير يعقوبعلي درحالي که در روز بيستم تيرماه سال 86 در پارک انديشه تهران مشغول جمع آوري امضا بود، بازداشت شد و 29 روز را در زندان گذراند.
او درباره اتهامي که به وي تفهيم شد به روز مي گويد: «اتهام اقدام عليه امنيت ملي از طريق تبليغ عليه نظام بوده. من در تمامي مراجع هم در بازجويي هاي اوين و هم در مرحله بازپرسي و دادگاه اتهام را رد کرده ام و نپذيرفته ام. منتها در دادخواست باز همان اتهام تکرار شد و مصداق هم گزارش پليس امنيت مبني بر جمع آوري امضا در پارک بود.»
امير يعقوبعلي درباره حکمي که برايش صادر شده تاکيد دارد: «حکم دادگاه اوليه يک سال حبس تعزيري بود درخواست تجديد نظر کرديم. حکم يک سال حبس تعزيري تاييد شده اما به تشخيص قاضي تجديد نظر به مدت 4 سال اجرايش متوقف شده با اين شرط که در مورد چهار سال توقف حکم من هر 4 ماه يک بار خودم را به وزارت اطلاعات معرفي کنم.»
ارزيابي او از صدور چنين حکمي اين است که حکمش تعليق نشده و اجرايش براي چهار سال متوقف شده. امير مي معتقد است: «اين حکم همانطور که وکليلم نيز در خبرها اعلام کرد، مبتني بر کنترل شديد بنده است. و اين در حالي است که پس از پايان زمان کنترل امنيتي هم بايد خودم را براي تحمل يک سال حبس معرفي کنم. بنابراين اين حکم در واقع در مرحله تجديد نظر تشديد شده است، هر چند با توقف اجرا سعي کرده اند اين تشديد به چشم نيايد.»
وي درباره صدور احکام تعليقي براي فعالان مدني مي گويد: «صدور چنين احکامي باعث مي شود که آنها با محافظه کاري بيشتري فعاليت هايشان را ادامه بدهند. اين احکام حکم شمشير دموکلس را براي اين فعالان دارد. حربه اي است براي فشار بيشتر بر آنها و در عين حال بازدارنده آنها از ادامه فعاليت هاي مدني و قانوني شان.»
منبع : مصاحبه امیر یعقوبعلی با سایت روز
یعقوب
سپتامبر 17, 2008يعقوب پيامبري از قوم بني اسرائيل را دوازده پسر بود. يكي يوسف كه شهره ي عالم از نيكي و دگري بنجامين و دگران همان ها كه حسادت را به خود سنجاق كرده اند.
از كثير فرزندان يوسف تنها نام و نشان اين دوازده تن بجا مانده آن طور كه بايد. و حضور و وجود فرزندان دگر يعقوب را تنها در كتبي كه اختصاصي به پيامداران پرداخته اند و از لحاظ كمال مهر خورده اند مي توان يافت و دختركان يعقوب راه به افكار عامه ي مردم نيافته اند و اين بن بست نه به خاطر نداشتن وجه بارز براي داستان سرايي من باب ايشان همانند حسد برادران كه از براي جنسيت آن ها بوده و هست و تا به اين جا كه يوسف در سيماي جمهوري اسلامي نمايش داده شده نشاني و اثري از ايشان نبوده كه نيست. و اين بار نيز كه از آن ها يادي ولو اندك شده در سخيف ترين هاي برنامه ها آمده و مهري است تاكيدي بر عقب نگه داشتن همه ي آن چه كه از يعقوب ببايد ما را اطلاع.
و اما يعقوب…
ساليان سال شباني… در او به شكلي بس خداگونه خداوندگار را بود متجلی تا به جايي كه به پيامداري مبعوث شد و در تربيت فرزندان خود كوشيد .
و همانا حسادت پسران او كه در عدد ده بودند بر يازدهمين آن ها كه يوسف باشد زياد شد و او را به چاه بينداختند و ماجرا ادامه پيدا كرد و و قص الا هذا كه كم نشنيده ايم از زبان اين و آن داستان را كه در راستان بودن تمامت آن همان قدر يقين است كه در گنگي سايه روشن هوا در هنگامه ي طلوع و غروب روز.
ولي آن چه كه از ذهن ما جدا ماند سبب ساز حسادت آتشين آن ده برادر و عدم حسد آن يك دگر بر يوسف … كه چگونه فرزندان يعقوب كه نه بسان ولده ي نوح كه با بدان بنشست هرگز با كسان بد ننشستند و تنها در قلمرو وسيع يعقوب ادامه ي شباني او را جستند تا به آن جا پيش روي در گر دادن آتش وجودي خود مي روند كه از ابعاد انساني فراتر رود و شود فسانه اي از نوع پيامبري اش.
و اما يوسف …
او كه بر زيبايي اش گفته ها گفته اند و شنيده ها شنيده ايم و دست ها ببريده اند فرزند ذكور آخرين همسر يعقوب و به نوعي سوگولي او بود.بنجامين هم كه نيكي اش در مقابل حسد برادران ناتني خود نمايان تر است نيز دومين و آخرين فرزند آخرين سوگولي يعقوب كه با زاده شدنش مادرش از دنيا رخت بربست… مهر يعقوب به يوسف چه قبل از مرگ مادر كه فرزند تازه ترين همسرش بود و بعد از مرگ او كه يادماني زيبا چون رخ همسرش از او بود همواره فزوني داشت به نسبت بر ديگر فرزندان او .
و اما رابط یعقوب با متن…
گويند ناقص عقلان بر دفاع از چندهمسري که : كوشيده اند بسياران در قرار عدالت بین همسران و از آن دست رييسان امت هاي مذهبي که عدالت را بس تمام بين كثير زنان خود كه ناصرالدين شاه هم تنه اي زده بر آنان اجرا کرده اند.
و یعقوب نیر از همین شاهد ها …
اما نكته ي پوشيده ي مبرهن ماجرا و تضاد كلماتي نوشته شده و ديده شده اين جاست كه گر يعقوب شبان و پيام دار را عدل برقرار كردي در بين زنان خود چگونه آن چنان زمينه ي حسد برادران زياد شده است كه كمر بر قتل يوسف بستند و در اين قتل تنها بنجامين را دست نبودي و آن هم از براي يكي بودن مادرهاشان !؟
که سردمدار حسد همانا آن برادر باشد که فرزند کنیزکی است که از همسران یعقوب نیز هم…
انسانيت را فارغ از هر دين و مذهب قوانيني است نانوشته و اما حك شده بر مغز بشري. كه همگان : خير و شر … در روح خود چكه اي از آن را دارند و ناگفته پيداست كه حسد هم از همان تابوهاي انساني است كه صرف فعلش برابر ارتكابي است غيرانساني.
و همانا آن كس كه راه را بر حسدورزي دگران هموار سازد همانا سزاوارتر به ارتكاب عملي غير انساني است و چند همسري راهي است براي تخريب ذهن و جان و در پی حسد كه همانا سخيف است وغيرانساني . آن چناني كه گر تنها براي يك سوي از يك زندگي دو سويه باشد همانا بدتر.
و در اين ميان هيچ سدي نيست بر سيلاب ناعدالتي نمايان شده بر همسران و نهايتا انتقال شان به فرزندان. عملي به مقادير زياد ناپسند كه در هر دوره و بر هر كسي نارواست و غير انساني و مخرب. خواه هزاران سال قبل باشد و خواه يعقوب و خواه به چاه افكنديده شدن يوسف.
مسعود شكوري
ما می توانیم
سپتامبر 10, 2008من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه بر می خیزند
من اگر بنشینم،تو اگر بنشینی، چه کسی بر می خیزد؟
(حمید مصدق)
داشتم تو اخبار می چرخیدم و از خوندن خبری با عنوان «ورود زنان به اداره کل راه و ترابري استان کرمان ممنوع شد» غرق در تعجب بودم، که یکی از همکارام لینکی رو برام فرستاد تا بخونم. لینک سایت ایسنا بود و خبری رو از قول مخبر کمسیون قضایی و حقوقی مجلس می داد، مبنی بر اینکه کمسیون ماده های 25 و 23 لایحه رو حذف کرده و مجلس در جلسه علنی باید لایحه رو بدون این دو ماده برسی کنه (که امروز می دونیم کلیات لایحه تصویب شد).
راستش رو بگم اولش خیلی خوشحال شدم و فوری این خبر رو برای همه دوستان کمپینی و غیر کمپینی فرستادم و به همه تبریک گفتم، اما بعد از چند دقیقه ای که گذشت با خودم گفتم پس باقیش چی؟ این درست هست که این دو ماده خیلی افتضاح بوده و باید حذف می شده ولی فقط اینها نبوده!!! رفتم متن لایحه رو که بچه ها فرستاده بودن از تو میلها پیدا کردم و دوباره خوندمش.
ماده 2- دادگاه خانواده با حضور رئيس يا دادرس علي البدل و دو مستشار تشکيل مي شود که حتي المقدور يکي از مستشاران دادگاه از بانوان دارنده پايه قضايي مي باشد.
ماده22- ثبت عقد نکاح دائم، فسخ و انفساخ آن، طلاق، رجوع و اعلام بطلان نکاح و طلاق الزامي است.
تبصره : ثبت نکاح موقت تابع آيين نامه اي که به تصويب وزير دادگستري مي رسد.
ماده 38- در طلاق رجعي ، صيغه طلاق مطابق مقررات مربوط جاري و مراتب صورتجلسه مي شود ولي ثبت طلاق منوط به ارائه گواهي کتبي حداقل دو شاهد مبني بر اسکان زوجه مطلقه در منزل مشترک تا پايان عده مي باشد، مگر اينکه زن رضايت به ثبت داشته باشد در صورت تحقق رجوع، صورتجلسه طلاق ابطال و در صورت عدم رجوع صورتجلسه تکميل و طلاق ثبت مي شود. صورتجلسه تکميلي به امضاي سر دفتر، زوجين يا نماينده آنان و دو شاهد طلاق مي رسد . در صورت درخواست زوجه گواهي اجراء صيغه طلاق و عدم رجوع زوج، به وي اعطاء مي شود.
ماده 46- هر فرد خارجي بدون اخذ اجازه مذکور در ماده (1060) قانون مدني با زن ايراني ازدواج نمايد، به حبس از نود و يک روز تا يک سال محکوم مي شود. در اين صورت زن چنانچه به اختيار خود ازدواج کرده باشد و ولي دختر در صورتي که ازدواج به اذن وي صورت گرفته باشد و همچنين عاقد به عنوان معاون در جرم مزبور محکوم خواهند شد.
راستش هر چی تو ذهنم تاریخ جنبشهای مدنی و مردمی رو برسی کردم جنبشی رو پیدا نکردم که یک اتحاد همه جانبه بین مردم، روشنفکرها، روزنامه نگارها و … تونسته باشه به وجود بیاره و مجلس رو وادار کنه تا تن به خواسته های اونها بدن. بله ما موفق شدیم و باید باور کنیم که می توانیم کارهایی را که در نظر اول شاید غیر ممکنه به نظر برسه رو انجام بدیم. ما با یک برنامه ریزی مشخص و با یک اتحاد کامل توانستیم کاری را انجام بدیم که شاید هیچ جنبش سیاسی هم توانایی انجام این کار رو نداشت. ولی نباید فراموش کنیم که کار ما اینجا تموم نمیشه، ما تازه در ابتدای راه هستیم و این یک تجربه بزرگ و گران سنگ بود برای ما.
باید باز هم تلاش کرد و هزینه داد تا نابرابری به شکل کامل ریشه کن بشه و زنها بتون در کنار ما مردها در جامعه سهم برابر داشته باشن.
چه كسی می خواهد، من و تو ما نشویم؟
خانه اش ویران باد !
من اگر ما نشوم، تنهایم
تو اگر ما نشوی، خویشتنی
از كجا كه من و تو
شور یكپارچگی را در شرق
باز بر پا نكنیم
از كجا كه من و تو
مشت رسوایان را وا نكنیم ؟
من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه بر می خیزند
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه كسی برخیزد ؟
چه كسی با دشمن بستیزد ؟ چه كسی؟
پنجه در پنجه هر دشمن دون آویزد
امیر رشیدی(شعر از حمید مصدق)
فراخوان استفاده از حجاب برتر در اينترنت
سپتامبر 2, 2008تحصيلات نيمه كاره دانشگاهي خود را در شهري گذراندم، كه دانشگاهش براي يكايك مسئولان واهمه انگيز بود، نه براي حمايت از كه و كه بلكه به خاطر رفراندومي كه تنها در اين شهر و دانشگاه بوعلي سينا بر گزار شده بود، رفراندوم نمادين قانون اساسي.
همان روزهاي ابتدايي تحصيلم در چنين دانشگاهي من را بر آن داشت كه بيشتر در مورد تاريخچه قانون اساسي جمهوري اسلامي بخوانم و لاجرم بدانم، در اين ميان يكي از جالب ترين مواردي كه در پيش نويس تهيه شده توسط شوراي انقلاب كه مورد علاقه اكثريت راي دهندگان آن رفراندوم بود، وجود داشت، مسئله حجاب بود، مسئلياي كه يكي از فعالان زنان رويه منتهي به اجباري شدن آن براي زنان را با نام » يا روسري، يا توسري» برايم شرح داد.
اين روزها كه فعالان برابري خواه كشور دومين سالگرد كمپين يك ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز را گرامي مي دارند، نيروهاي تماميت خواه براي چندمين بار اقدام به فيلترينگ گسترده سايت ها و وبلاگهاي برابري خواه كردند، نمي دانم چرا برخوردهاي اينگونه من را ناخودآگاه من را به ياد روسري و توسري آن سالها و برخي عملكردهاي تماميت خواهان به منظور گسترش استفاده از حجاب به اصطلاح برتر (چادر) در كشور مي اندازد.
تصور مي كنم وبلاگ ها و سايتهاي برابري خواهي فيلتر شده اند چون سرشار از مطالب سود مند و آگاهي بخش بودند، لذا براساس تئوري روسري يا توسري و از آنجايي كه براساس تفكر برخي اصل مرد بر شهوت است!!!! و زن در مقابل آن گوهري كه بايد در گاو صندوق نگاهداري شود، در اين مورد نيز براساس تفكر اين قشر چون آگاهي بدون اجازه و در خلاف منفعت برخي همچون شهوتراني گناهي نابخشودني است، اين سايت ها نيز به مانند زناني كه بايد از ديد مردان دور بمانند بايد به واسطه حجاب برتر پوشانده شده تا از ديد رس به دور بمانند.
همانگونه كه تماميت خواهان راه يافته به حاكميت بارها و در موارد گوناگون عمق تفكرات قرون وسطايي خود را بر همگان آشكار ساخته اند، اين بار نيز براساس فتوايي نا نوشته اينگونه عمل كرده و همانگونه كه چادر را به عنوان حجابي برتر براي زنان اجباري مي خواهند تا به واسطه همين چادر داشتن و پوشيده بودن زنان شايد بتوانند جلوي هوس هاي خود را بگيرند،( البته لوايح مطرح در مجلس نشان از عدم توفيق اينان در مهار خود دارد) و همانگونه كه مي شنويد هر روز ميزان تحصيلات و آگاهي و صداقت اين نو دولتان هويدا مي شود، در ارتباط با تكنولوژي نوين وب نيز خواهان اجباري شدن حجاب برتر فيلترينگ مي باشند، و چه خوب از پيش كسوتان عرصه تماميت خواهي آموخته اند كه تاثير انسان آگاه بر جامعه را تنها با حذف از مقابل ديدگان مي توان بي اثر كرد، پس با كپي برداري از همان تفكر قرون وسطايي در مقابل موج آگاهي و نابرابري ستيزي، حجاب برتر فضاي وب را ابدا كرده اند، لذا همانگونه كه پس از سخنان پرچم دار تماميت خواهان در روزهاي پيش از3 تير در ارتباط با اينكه خود فرزنداني جوان دارد و خواهان محدود كردن فضا و محدوديت استفاده از اينترنت نيست، اين روزها نيز اگر بر روي كارت هاي اينترنت و يا درب هاي ورودي كافي نت ها ديديد كه مديران سايت ها و وبلاگ هاي آگاهي دهنده اي چون فعالان برابري خواه را دعوت به استفاده از حجاب برتر (فيلترينگ) مي كنند نبايد تعجب كنيد
شریک جرم آزادی(یادداشت های اعضای کمیته پسران برای امیر یعقوبعلی)
آگوست 26, 2008
امیر یعقوبعلی، عضو کمیته پسران کمپین یک میلیون امضا و فعال دانشجویی، تیر ماه سال گذشته هنگامی که به همراه سه تن دیگر از اعضای این کمیته مشغول جمع آوری امضا بود بازداشت شد. او نزدیک به یک ماه در بند 209 زندان اوین به سر برده و به قید وثیقه آزاد شد. در حالی که جمع آوری امضا مطابق هیچ یک از قوانین ایران جرم محسوب نمی شود او به یک سال حبس تعزیری محکوم شده است و چنان چه دادگاه تجدید نظر این حکم را تعدیل نکند امیر راهی زندان خواد شد.
آن چه می خوانید قطعه هایی است که اعضای کمیته پسران برای این مجرم و محکوم برابری خواه نوشته اند. اعضای این کمیته، همگی خود را شریک جرم امیر می دانند؛ شریک جرم آزادی و برابری.
من می شناسمش/ سیاوش خدایی
امیر را به درستی نمی شناسم. حتی این اواخر نیز فقط اندکی با او آشنا شدم. آنچه اهمیت دارد آشنایی ما نیست، مبارزه ای است که در آن حضور داریم. دلایل حضورمان -همانند سایر مردان- شاید “مردانگی” بیش از حدمان باشد. نمی دانم! شاید این دلیل حضور ما است. مبارزه ای بر علیه خود؟ نه! بلکه شاید مبارزه بر علیه آنچه “خود” نیست، آنچه تحمیل “دیگری” است بر خود. آنچه اینک نقض “من” است؛ انکار هر روزه ما است دردهای پشت این برتری های ظاهری است. این برتری برای چیست یا از چیست؟ شاید به درستی نمیدانم از چه یا برای چه؛ می دانم اما که رنج هایم در این برتری است. “منِ” درونم را به لجن کشیده است. از این جنبه امیر را میشناسم؛ میدانم که میشناسم.
انسان ماندنی است، شک نکن!/ مسعود شکوری
انسان از برای انسانیت به بند کشیده شد؛ هنگامه ای که در راه و مسیری انسانی گام می نهد به معنای اصیل انسانی انسانیت به خرج می دهد. انسانیتی که گاه موجب به بند کشیده شدن انسان شود اما در ادامه ی راهی انسانی برای سایر انسان های پویا در آن راه موثر باشد و امیر…امیر انسانی از همین انسان هاست. امیر که انسانیت خود را تا کنون که به حکمی ناانسانی به بند خواهد رفت هنوز به انسانی ترین شکل ممکن و با تایید انسانیت و راه انسانی حفظ کرده است. و چه تاییدی از این جاودان تر که انسان از برای انسانیت بکوشد و منکر آن نشود.ولو آنکه جبری را متحمل شود بس ناانسانی.
امیر… همواره خواهد ماند در تاریخ انسانیت.هیچ وقت و به هیچ گونه نمی توان انکارش کرد.شک نکن.
براي امير مردي كه حرف من را مي زند/محمد شوراب
نمي دانم امير يعقوب علي چه چيزي مي گويد؟ جز اين است نمي خواهد رنج خواهران و مادرانش را ببيند؟ مگر غير از اين است انسان را با انسان برابر مي خواهد؟ 30 روز انفرادي براي برابر خواهي او كافي نبود كه اينچنين يك سال به بندش خواهند كشيد؟ شايد تمام زندان ها ي دنيا در طول تاريخ نتواند انديشه امير محدود كند چون امير تنها نيست. كاري را كه امير هر روز و شب انجام مي دهد من و امثال من هم هر روز انجام مي دهند. اگر جمع آوري امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز جرم است و امير محكوم مي شود من هم بايد محكوم شوم؛ چون همانند امير هر روزم را با جمع آوري امضا به شب مي رسانم. حال امير اگر هم در بند شود انديشه برابر خواهي اش هيچ گاه از بين نمي رود چون كسي مانند من هميشه راهي كه امير رفته است را ادامه خواهد داد.
تصمیم آقای پلیس/علی عبدی
دوستانم به درستی از برابری خواهی امیر و نقشی که در مقام یک مرد در جنبش زنان ایفا می کند نوشته اند و جای حرفی برای من نگذاشته اند اما چیزی هست که مثل خوره روحم را می خورد و باید از آن بنویسم. کافی بود آن روز که درست یادم نیست بیستم بود یا بیست و چندم تیرماه پارسال، آقای پلیس در پارک اندیشه ی شریعتی به جای آن که سمت راست بپیچد سمت چپ پیچیده بود تا الآن جای من و امیر عوض می شد؛ کافی بود به جای آن که من بروم ضلع جنوبی پارک، امیر می رفت و من به جای امیر در ضلع شمالی پارک مشغول جمع کردن امضا می شدم تا آقای پلیس من را دستگیر می کرد و داستان چیز دیگری می شد. تصمیم آقای پلیس در آن لحظه که شاید در کسری از ثانیه گرفته شد تا این حد تأثیرگذار بود که امروز برای امیر و نه برای من، حکم یک سال حبس بریده اند. این یک واقعیتِ آزاردهنده است. در ایران، اراده ی یک پلیس در پیچیدن به راست یا به چپ و تصمیمی که در آن لحظه می گیرد، می تواند در بازی سرنوشت یک ساله یا چند ساله ی یک شهروند تا این حد نقش بازی کند. البته که ما کمپینی ها باهم همبسته ایم و هر کجا و هر زمان که برای یکی از ما مشکلی پیش بیاید انگار که برای همه مان مشکل پیش آمده است و همه مان خود را شریک جُرم (!) – که البته به زعم از ما بهترین اتفاق افتاده است – می دانیم. امیر می داند که همه ی ما را کنار خود دارد. همه ی مجرمین کمپین را کنار خود دارد. مثل کاری که برای دلارام کردیم برای امیر هم می کنیم. پیش هر کسی که جایی نفوذ دارد می رویم و امیر را از زیر دست بی قانونی بیرون می کشیم و دست قانون می دهیم تا حکم برائتش را صادر کند. شکی در این نیست. می دانم که امیر هم شکی در این ندارد. اما آینده ی ایده آلی که من در ذهنم تصور می کنم – در کنار آزادی امیر که اتفاق می افتد – آینده ای است که تصمیم آقای پلیس در پیچیدن به راست یا به چپ نتواند در سرنوشت کسی که جرمی مرتکب نشده است تأثیرگذار باشد. در آینده ی ایده آل ذهنِ من، تصمیم آقای پلیس در مقابل قانونِ خوب جایی برای عرض اندام نخواهد داشت.
لبخندت را دریغ مکن/جمشید آیین دار
در وجود هر کس رازی بزرگ نهان است
طرح افکندن این راز ، پاداش بزرگ تلاشی پر حاصل است
در این اندیشه ام که راز پایداری تو
در آن لبخند اثیری ،آمیخته با دردت در پیرامون توست
در فراسوی تو
بر مرز بودن و شدن
شبانه و از سر نفرت ، شعله ای از دردت بر کش
و خاکسترها را به شادی وزیبایی بر نه
همچنان پشت به غروب کن
همه چیز به رنگ سپیده دم است
لبخندت را از من دریغ مکن
من از آن روز که در بند تو ام آزادم، ای آزادی/امیر رشیدی
بعید میدونم امیر وقتی پشت میله زندان بره حس یک زندانی رو داشته باشه، الیته نه اینکه نداشته باشه ولی این حس براش حس غریبه ای نیست. فرق فقط در چند تا میله و دیوار هست که جلوی دید ظاهری اون رو گرفته. برای آدمی مثل امیر و در واقع برای هر آزادی خواه دیگری هم فرق فقط در همین هست.
وقتی شما نمی تونید با هموطنت حرف بزنی، وقتی نمیتونی افکارت رو بیان کنی وقتی نمیتونی در مورد قوانین کشوری که توش زندگی میکنی و مستقیم روی زندگی تو و خانواده و دوستان و همشهری ها و هم وطن هات اثر داره حرف بزنی، تو وقتی نتوتی کاری برای انسانی بکنی که از نابرابری و ناعدالتی زجر میکشه و طبعن هر انسان آزاده ای از این ظلم زجر میکشه، تو هم زندانی هستی.
فقط فرقت با زندانی فیزیکی همون چند تا میله و دیوار و بازجویی های گاه و بیگاه هست.
و تو امیر عزیزم از آن وز که در بند آزادی هستی آزادی، تو از اون روزی که واژه آزادی رو شناختی و برای آزاد کردن دختران و زنها و مادران کشورت از بند نابرابری تلاش کردی آزاد شدی و چه اهمیتی داره چند میله و چند دیوار، زندگی سخت میشه ولی تو آزادی. بزار چند احمق فکر کنن تو رو در بند کردن ولی اونها فقط جسم تو رو میتونن به بند بکشن نه روح برابری خواه و آزادی خواه تو رو.
این روزها نه امیر بلکه همه ما در زندانیم/کاوه رضایی
امیر…، هر چند که شاید در ظاهر نمی شناختمش، اما زیاد هم غریبه نبود، یکی مثل خود من، این روزها قرار است که برود تا آفتاب را فقط در زمان کوتاه هوا خوری تماشا کند.
اصلا شاید من دستگیر شده ام، شاید محمد، شاید آرش، شاید یاشار و… چه فرقی می کند ما همه به یک جرم متهمیم و او امروز به نمایندگی از تمامی مردان برابری طلب به زندان محکوم شده، مردانی که دلتنگ جامعه ای برابر و انسانی ترند، به راستی که تمامی ما زندانی شده ایم و نه فقط امیر یعقوبعلی.
یک سال دیگر هم از کمپین گذشت، سالگردی که در آن امیر محکوم است و ما ناتوان تر از همیشه،…. تنها کاری که می توانم بکنم ادامه دادن آرمانش در یک سالی است که او به نمایندگی از من و هم فکرانم در زندان به سر خواهد برد، پس برگه کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیزرا ….
به جرم برابری خواهی!/آرش اقبالی
امیر یعقوبعلی به یکسال زندان محکوم شد! به جرم جمعآوری امضاء، به جرم جلب حمایت دیگران برای تغییر قوانین تبعیضآمیز بر علیه زنان، برای حمایت از حداقل حقوق قانونی مادرانش، خواهرانش و دخترانش. برای تغییر قانونی که توسط مردان و نه در حمایت از مردان که در خدمت مردسالاری نوشته شده است! قانونی که مادران را کلفت همسر و پرستار بچهها میشمارد و از لحاظ جانی و مالی و عقلی، زن را نصف مرد میانگارد. قانونی که کودکان 9 ساله را به چوبه دار میسپارد و زنان فقیر را از تنها چیزی که برایشان باقیمانده، یعنی کشورشان طرد میکند. قانونی که زن را کالایی میشمارد که بدون مالک، فرق نمیکند شوهرش باشد یا همسرش، هویت مستقلی نمیتواند داشته باشد. امیر نمیخواهد با یک کالا ازدواج کند! امیر ارزش برابری را میداند و هزینهای که برای برابری پرداخته و میپردازد.
مردی به یکسال زندان محکوم شد- همانند امیر – ولی به جرم سنگسار کردن و سوزاندن دختر چهاردهسالهاش با دستان خودش. البته کشتن فرزند، خصوصاً فرزند دختر در این کشور جرم به حساب نمیآید ولی خشونت نهفته در این عمل باعث صدور این حکم گردید! امیر در چنین کشوری به یکسال زندان محکوم میشود که تشت رسوایی منادیان اخلاقش از بام افتاده است. این چیز عجیبی نیست که در چنین کشوری، امیر و امثال امیر محکوم شوند!
آری، امیر در چنین کشوری زندگی میکند. در کشوری که تنها چاره دختران ستمدیدهاش خودسوزی است از دست تجاوزهای بیرحمانه صاحبکارها. در کشوری که اولین مشاوره حقوقی ارائه شده به زنان و دخترانی که مورد آزار و اذیت جنسی یا خشونت خانوادگی قرار گرفتهاند این است که سکوت کنند تا بیش از این آسیب نبینند! در کشوری که پرونده زهرا بنییعقوبها و زهرا کاظمیها مختومه میشود بدون هیچ مجرمی تا امثال امیر بفهمند که در این دیار، عدالت چیزی بیشتر از مضحکهای در دست صاحبان قدرت نیست!
افسوس و صد افسوس که هنوز نمیدانند که امیر و امثال امیر را نمیتوان به این سادگیها از پای درآورد و آنها را از راهی که در پیش گرفتهاند منصرف کرد. تا ظلمی در این مرز و بوم هست و تا ظالمی، امیر و امثال امیر ساکت نخواهند نشست.
به امید آزادی و برابری…
تشویش کننده خودتانید/یاشار گرمستانی
سرکوب گران نه چندان گرامی آیا ما در زمره عمومی که اذهانشان می تواند مورد هجمه تشویش قرار می گیرد، نیستیم؟ اگر هستیم مسئولیت شما نسبت به تشویشی که با قوانین متحجرتان برای ذهن ما فراهم می کند، چه می شود؟ فقط امیر و امیرها می توانند اذهان را مشوش کنند؟ واقعا چه انتظاری از ما دارید؟ انتظار دارید چون امیر انسانی با خبر شود “پدری به دلیل شکی واحی با اطمینان از اینکه عقویت آنچنانی در انتظارش نخواهد بود، دخترک نه ده دوازده ساله اش را تکه تکه کرده” و مشوش نشود؟ انتظار دارید سرنوشت زنان بیوه بم که تنها امیدشان یعنی زمین به ارث رسیده از مخروبه ها بالاجبار به دولت واگذار شده را ببینیم و با فراغ بال هندوانه خورده و سریال های آبدوغ خیاریتان را سُک بزنیم؟ حتما مشکل از ماست که نمی توانیم سرنوشت دختر 12 ساله ای که برای جلوگیری از تجاوز به خود مرتکب قتل شده را تا پای چوبه دار دنبال کنیم و ککمان نگزد؟ یا شاید فکر می کنید تبدیل کردن انسان و روابط انسانی به کالایی قابل مبادله با قوانینی امثال چند همسری و تقلیل تعلق دو انسان به میزان توانایی مالی بر اساس لایحه به اصطلاح حمایت از خانواده جدیدتان، برای ما محیط روانی ای امن و بی تشویش ایجاد می کند؟ یا شاید شرایط دهشتناک کودکان مادرایرانی-پدرافغان که از حقوق اولیه انسانی شان چون تحصیل و بهداشت محرومند به ما آرامش می دهد؟
آیا ترس از سرنوشتی مشابه برای مادر، خواهر، دختر و همه زنهایی که به هر حال به دلیل درهم تنیدگی روانی جامعه روی روان ما هم تاثیر گذار اند، با توجه به قوانین درب و داغان بر آمده از شما و تفکرات پوسیده تان، قرار است هیچ انسان سالم و با وجدانی مثل امیر را مشوش نکند و اگر کرد او به رای شما بایدخفه شود تا دیگران مشوش نشوند؟ تازه فرای اطرافیان و کسانی که می شناسیم، اصولا مگر انسانی مثل امیر می تواند در جامعه ای باشد که چنین اتفاقاتی بطور قانونی و سیستماتیک(قانون و سیستمی که خودتان مسئول اصلیشان اید) هر روزه در آن اتفاق می افتد و مشوش نشود؟ در واقع این امیر و امثال امیر هایند که عمومیتی را تشکیل می دهند که ذهنشان را شما مشوش کرده اید و این حق را دارند که از شما به این اتهام شکایت کنند و چه طنز غریبی است معکوس شدن جایگاه شاکی و متهم در این محکمه.
به علاوه اگر حتی سهم کوچکی در آگاه ساختن جامعه از قوانین تشویش برانگیزی که شما مسئول تصویب و اجرای آنهایید و در نتیجه شاید بشود گفت سهمکی در خود تشویش داشته باشیم، پای انتخاب بین بد و بدتر به میان می آید. در انتخاب بین خیانتِ نگاه داشتن مردم در خوابی خرگوشی و داشتن سهمی کوچک در تشویشی که عامل اصلی آن هم باز خود شمایید، دومی انتخاب مناسب تری است که امیر و امیر ها آنرا برگزیده اند. چراکه خیانت به مردم چه از منظر وجدان انسانی چه از منظر قانونی جرم و گناه سنگین تری است از تشویش… تشویشی که حتی اگر قرار باشد برای آن محاکمه شویم، متهم ردیف اول آن قطعا خودتانید و شاید متهم ردیفهای آخر امثال امیر؛ یعنی مایی که با حکم امیر می خواهید مرعوبشان کنید… اگر چنین خیال خامی دارید آنرا از ذهنتان بیرون کنید. چراکه برای ما زندانِ جامعه ای که در آن به نوعی برده داری جنسی ترویج می شود و قانونی است، از حضور فعال در خود آن جامعه کمتر مشوش کننده است…